عشق مامان و بابا
از روزی که توی دلم اومدی من وبابایی بی تاب توییم .بی تابیم تا نشانه هایی از تو را ببینیم . ماههای اول مدام منتظر بودیم تا شما تکون بخوری و دل ما روشاد کنی بابایی هم همش منتظر تا شما بزرگ بشی و دل مامانی بزرگ بشه. از همون اول همش میپرسه که پس کی بزرگ میشه منم همون موقع بهش گفتم که بچه کم کم بزرگ میشه و چون شما در کنار منی و هر روز منو میبینی تغییرات رو زیاد احساس نمی کنی و همین طور هم هست تا الان که ما هفته بیست و چهاریم بابایی هنوز میگه چرا بزرگ نمیشه پس ؟ از ماه سوم و چهارم وقتی من روی کمر جلو تلوزیون روی مبل دراز میکشیدم گاهی تکون های شما رو احساس میکردم وبا بابایی کلی ذوق میزدیم و خوشحال میشدیم و اما درست از روز ۲۸ مهر ماه یعنی آخر...
نویسنده :
مامان یاسمین زهرا
21:18