خرید سیسمونی
وقتی رسیدیم مثل همیشه بابا عزیز خودش اومده بود ترمینال جلومون که سوار شدیم و رفتیم خونه خاله زهرا که تازه از مشهد برگشته بودن خلاصه فردا و پس فردا یعنی صبح روز یکشنبه و دوشنبه پنجم و ششم آبان با عسل و خاله زهرا با ماشین بابا عزیز راهی بازار شدیم و کلی لباس و وسایل خوشکل واسه شما خریدیم و روز سه شنبه با ماشین بابا عزیز همه وسایلا رو برداشتیم و راهی نی ریز شدیم .
بعد اون هم با بابایی رفتیم برات تخت و کمد سفارش دادیم که کلی وقت گذاشتیم و با بابایی رنگ و مدلش رو انتخاب کردیم که رنگ انتخاب بابا بود و منم تایید کردم.
روزای بعد هم هر وقت که تونستیم رفتیم باراز و بقیه چیزا رو خریدیم تا به امروز که دیگه من آخرین وسایلی که به ذهنم میرسید رو خریدم و به لحاظ کلی خرید سیسمونی تموم شد تا دیگه بمونه چیزایی که هر وقت رفتیم دیدیم و دلمون کشید.
راستی توی این ماه رفتم بازار و پارچه خریدم و دوتا تشکچه کوچیک و یه بالش کوچولو خودم برای دخترم دوختم . ایشاله که مبارک دخترم باشه و به شادی و سلامتی ازشون استفاده کنی مامانی.