یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

یاسمین زهرا دختر ناز ما

تعیین اسم برای پرنسس زندگیمون

1392/12/21 14:24
135 بازدید
اشتراک گذاری
و اما موضوعی که تا به امروز من هیچ صحبتی ازش نکردم و در واقع تا امروز فقط یک راز بود بین من و بابایی و شما دختر گلمون .

از همون ماه دوم بارداری من و بابایی هم اسم پسر و هم اسم دختر رو انتخاب کرده بودیم و البته از همون موقع هم تصمیم گرفتیم که به هیچ کس نگیم . چون تعیین اسم یه چیز کاملا سلیقه ای هست شاید بعضی ها خوششون نمیومدو  هر کس یه نظری داشت و اون وقت کار ما رو در انتخاب اسم سخت میکرد .

خلاصه گفتیم به هیچ کس نمی گیم و راحت .

اسم پسرونه رو که بابایی خیلی به شدت از اسم یاسین خوشش میومد و منم میگفتم یه محمدم اولش میذاریم که قرار بود بذاریم محمد یاسین.

اسم دخترونه رو هم من هر اسمی رو پیشنهاد میدادم بابایی میگفت نمی دونم چرا به دلم نمیشینه تا اینکه یک روز توی نی نی سایت یاسمین زهرا به چشمم خورد .من خودم که خیلی از این اسم خوشم اومد به بابایی گفتم یه اسم پیدا کردم  میخوام بذارم روی دخترم بابایی چند بار با خودش اسم رو تکرار کرد و انگار که خوشش اومد و بعدا به من گفت هیییییییییییچ اسمی مثل این یکی تا حالا به دلم ننشسته بود همین خیلی خوبه و تصویب شد .

اما اون موقع من تازه دو ماهم بود و جنسیت شما هم مشخص نبو ولی خوب اسم داشتی چه پسرونه چه دخترونه. گذشت تا اینکه من بعد از پایان چهارماهگی  اوایل پنج ماهگی یعنی نوزده هفتگی رفتم سونو و مشخص شد که عزیز دلم یه دخمل طلا هست از اون موقع به بعد دیگه با بابایی توی خونه مدام با همین اسم یاسمین زهرا صدات کردیم و تا به امروز که من نه ماه و پنج روز از بارداریم میگذره به هیچ کس نگفتیم که اسمت چیه ولی به همه گفته بودیم که اسم داری .

خلاصه من چون امروز مصادف بود با تاریخ پریودم و اون ماه توی این تاریخ شما خانوم خوشکل ما رو به بیمارستان کشوندی و ننه نصرت هم گفته بود که احتمالش هست که توی این تاریخ زایمان کنم و خیلی بی صبرانه منتظر امروز و ورود شما بودم اما صبح با کمال ناباوری هیچ خبری از درد و اومدن شما نشد و خلاصه یه خورده توی حالم خورد(چون خیلی منتظرتم که بیای بغلم) و امروز دیگه یه خورده بی حوصله بودم که زن دایی حمید بابایی زنگ زد خونه و با من احوال پرسی کرد و همین که گفت حالا اسمش چیه منم دیگه طاقت نیاوردم و بهش اسم تو رو گفتم .

بعد به بابای گفتم گفت پس باید همین امروز دیگه به بقیه مخصوصا به مامان آسیه هم بگیم که دیگه اونا از زبون کس دیگه ای بشنون بد میشه و من دیگه خودم زنگ زدم به مامان آسیه و عمه شهلا و حدیث گفتم و یه اس هم دادم به خاله زهرا هم گفتم  گویا همه از اسم قشنگت خوششون اومد و البته تعجب هم کردن چون این یه اسم خیلی جدیده. (به لحاظ ترکیبش منظورمه.) و تا حالا کسی نشنیده بود.

دیگه خلاصه اومدم اینجا تا سریعا موضوع رو به خود تو هم  خبر بدم تا خانوم خوشکلم بدونه که از کی اسم داشته البته میدونم که شما اسم خودت رو خیلی وقته میدونی و از همه چیز آگاهی  و من و شما و بابایی خیلی وقته که دیگه با این اسم مأنوس شدیم .

عزیزم الهی که هر چه زودتر به سلامتی بیای پیش مامان و بابا . بی صبرانه منتظرتیم شاه پری زندگیمون . بیا و به زندگی ما روشنی ببخش.

آرزو میکنم که همیشه خوش نام باشی .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)