روزهای آخر و حال مادر
نمیدونم شایدم خدای مهربون خودش صلاح بنده هاش رو بهتر میدونه و قراره تو توی یه روز خوب به دنیا بیای شایدم بخوای اینقدر اونجا بمونی تا متولد سال جدید بشی .
ولی مامان و بابا این روزا خیلی نگرانند چون هر لحظه منتظر اومدن تو هستن و نمیدونن که کی میای ؟ ولی دعا میکنم هر موقع میای به سلامتی و دل خوش بیای توی بغل مامان و بابا و مامانی حالا که با وجود همه تعریفای وحشتناکی که از درد زایمان طبیعی شنیده و همه مخالفتهایی که جلو راهش بوده و باوجود اینکه هیچ کس حمایت روحی و عاطفی در این راه از مامان نکرده ، تصمیمش به زایمان طبیعی هست و مدام متوسل به پنج تن آل عبا شدم و امیدم تنها به دستان خدای مهربون و یاری اهل بیت هست و بس.
و دعا میکنم که خدای بزرگ دعاهام رو بپذیره و بتونم زایمان طبیعی موفقی داشته باشم .
اگه قرار به سزارین بود الان حداقل دیگه دخترم پنج روز بود که کنارم بود پس خدایا حالا که اینقدر دارم صبر میکنم برام به همون زایمان طبیعی راضی بشو.
زایمان طبیعی به این جهت که هیچی معلوم نیست و نمیدونی کی و چطوری میخواد اتفاق بیفته استرس زیادی هم برای من و بابایی داره ولی بازهم از خدای مهربون میخوام که برام در بهترین زمان به بهترین شکل پیش بیاره و خودش کمکم کنه تا راحت زایمان کنم و دخترم رو به سلامتی بغل بگیرم ای خدا امید هیچ کس رو از درگاهت ناامید نگردان.الهی آمین.